پاتوق هواداران علی ضیا
پاتوق هواداران علی ضیا
این وبلاگ متعلق به علی ضیایی هاست!

اینم داستان علی کوچولو قدیمیه ولی جالب

یـــکی بود یـــکی نبودغیرازخدای مهربون هیــچکس نبود...

یه علی کوچولو بود که صدای خــفــنی داشت!

مامانش خیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی دوسش می داشت!

یواش یواش بزرگش میکرد.............................................!



تا یه روز علی کوچولو بزرگ شد!


اونقدر بزرگ که مامانش دیگه نمیتونست بغلش کنه!

علی حالا مردی شده بود...


درس میخوند


ورزشکار بود


اختراع می کرد


می نوشت


خلاصه از هر انگشتش یه هنر می ریخت!!!


تا اینکه علی به رادیو دعوت شد...


رادیو یه چیزیه مثل نت


واسه خودش دنیایی داره!


علی تو این دنیا قد کشید


رشد کرد


تجربه کرد


یاد گرفت


ولی هیشکی نمی شناختش


تا اینکه...


تلوزیون دعوتش کرد!


تلوزیون یه جاییه مثل رادیو!


یعنی واسه خودش دنیایی داره


اما دنیاش بزرگتر از رادیوست


اونقدر که مخاطباش خیلی زیاده(غیرقابل شمارش)!
بگذریم...!
علی قصه ما تو تلویزیون بچه معروف شد


دوستاش وقتی می دیدنش می گفتن : این علی ماست!!


حالا همه می شناختنش


حالا هنرای علی از انگشتاش همین جوری دارن می ریزن


و هی خاطر خواهاش زیاد میشن


علی میدونه جا برای پیشرفت زیاد داره


علی الان خیلی خوشبخته؟؟


علی میدونه باید قدر این چیزا رو بدونه؟! (پرسشی!)


علی میدونه باید قدر این چیزا رو بدونه (خبری!)


علی قصه ما! قدر این چیزا رو بدون (امری)!


الهی بترکه چشی که نمی تونه داستان به این قشنگی روببینه



نوشته شده در پنج شنبه 16 آذر 1391برچسب:, ساعت 8:42 توسط نفس گنجی